
آيا کساني که پولدار هستند قطعا شاد مي باشند ؟ پول مي تواند حس شادي را به شما انتقال دهد؟ و آيا پول شادي مي آورد؟
نميدانم چه کسي گفت، پول، چرک کف دست است، معلوم نيست چه کسي بود که پول را بدنام کرد و گفت خوشبختي نميآورد، معلوم نيست از کي علم و ثروت را رودرروي هم قرار دادند تا نتيجه بگيرند دانش بهتر از دارايي است.اين هم معلوم نيست که چه کسي اين موضوع را در ذهن مردم جا انداخت که پولدارها خوشبخت نيستند و فقيرها بيشتر از زندگي لذت ميبرند، اما پول خيلي کارها از دستش برمي آيد، پول معجزه هم ميتواند بکند، باز کردن درهاي بسته که اصلاً در تخصصش است، آرزوها هم با پول از دنياي خيال بيرون ميآيند و به ثمر مينشينند. ديگر نميگويم که با پول ميتوان پست و صندلي و احترام هم خريد يا به راحتي دور دنيا را گشت و رفت در دل قارهها. ادامه تحصيل و خريد خانه و دفتر کار و ويلا و ماشين و بليت المپيک و هزار تاي ديگر مثل اين هم که براي پول آنقدر پيش پا افتاده است که به چشم نميآيد، اما با پول يک چيز ديگر را هم ميتوان به خانه آورد؛ شادي. کسي که پول دارد و دستش به دهانش ميرسد، دست کم اين است که دغدغه نان و آب و لباس و سرپناه ندارد يا لااقل حسرت خيلي چيزها به دلش نميماند. کسي که دستش به دهانش ميرسد، خود را تکيه داده به ديواري محکم ميبيند و از استوارياش، پشتش گرم ميشود.
او دست ديگران را هم ميتواند بگيرد و براي آنها همان ديوار محکم قابل اعتماد شود. وقتي پول باشد، ميتوان همه را خوشحال کرد، ميتوان در سفره اي نان گذاشت و پاي برهنه اي را پوشاند يا يک بيمار سخت را اگر خدا بخواهد از مرگ نجات داد. استعدادها را هم ميشود با پول شکوفا کرد. اگر پول باشد، ديگر دغدغه پيريات را هم نداري و ترس از محتاج شدن و ترس از کاسه چه کنم بر دست گرفتن هم ميميرد و از بين ميرود. با پول عروسيات هم خاطره انگيز ميشود؛ وقتي که مجبور نيستي براي پوشيدن لباس عروسي و دامادي، خودت را زير بار قرض خفه کني و وقتي به خانه بخت ميروي، تازه تاوان نداريات را بدهي. با پول جنازهات هم آبرومندتر دفن ميشود و نقل و انتقالت به عالم قبر سريعتر و باشکوه تر ميشود. وقتي به پول اين طوري نگاه کني، داشتنش يعني شادي يعني گشاده دستي، يعني آرامش، اما اين تمام ماجرا نيست، چون با پول ميتوان کارهايي کرد که خوشايند نباشد. با پول ميتوان فخرفروشي کرد، ميتوان مسابقه چشم و همچشمي راه انداخت و چشم ديگران را از حدقه درآورد. با پول ميشود آدم کثيفي شد؛ آدمي بي وجدان که قلبش سنگ شده.
با پول ميشود ندارها را زير پا له کرد، ميتوان فقيرها را به هيچ گرفت، ميتوان ديگران را آدم حساب نکرد. با پول ميشود اسراف کرد، ميشود آنقدر داشت و خريد و خورد که ديگر هيچ چيزي به چشمت نيايد. با پول ميشود به ته خط زندگي هم رسيد. آنجايي که ديگر هيچ چيزي خوشحالت نميکند. با پول، خلاف هم ميشود کرد. ميتوان آدم اجير کرد و صد تا کار خلاف را راست و ريست کرد. پول، رشوه خوبي هم هست، راه ميانبري که ندارها نميتوانند از آن بگذرند. پول ترس هم براي آدمي ميآورد، وقتي فکر ميکني که همه منتظر مرگت هستند و ميراث خوارها در کمين عمرت نشستهاند. با پول بدبخت هم ميتوان شد وقتي به ديگران فکر نکني و همه فکر و ذکرت پول باشد و پول …
مقصر کيست، آدم يا پول؟
اما انگار در همه اين خوشيها و ناخوشيها نه پول که خود آدمها داستان زندگي را مينويسند. پول يک تکه کاغذ است. فقط يک ابزار چون در نهايت حق انتخاب با آدمهاست که آن را چگونه به کار گيرند. آن زن و مردي که پول دارند و زندگيشان مرتب است و در عين حال خوشبختاند، پول به آنها خوشبختي نداده است، اما به طور حتم کمکشان کرده تا مسير عشق را بي دغدغه طي کنند. آن دختر و پسر جواني که جيبشان خالي است، اما باز احساس خوشبختي ميکنند، زيرا بي پولي خوشبختشان نکرده، خودشان خواستهاند فقر را به رخ هم نکشند و دست به دست هم بدهند تا خوشبخت باشند. با وجود همه اين حرفها اين را نميتوان انکار کرد که وقتي مشکلي با پول حل ميشود و موانع يک به يک از مقابلت برداشته ميشوند، شادياي توليد ميکند که وصف ناپذير است.
پول بعلاوه چيز ديگر
اين را درست گفتهاند که پول همه چيز نيست و شادي و خوشبختي فقط با پول به دست نميآيد. شهروز پرورش هم اين مساله را تأييد ميکند. اين روان شناس ميگويد: عوامل بسيار زيادي در شادي و شادزيستن مؤثر است که تاکنون عامل اساسي از سوي روان شناسان کشف شده است. عواملي مثل دوستي، احساس احترام، اعتماد به نفس بالا، خدمت به ديگران، پايگاه اجتماعي مناسب و همسر دلخواه که البته پول يکي از اين فاکتورهاست که در بررسيهاي به عمل آمده تقريباً در رديف چهاردهم قرار ميگيرد.
او ادامه ميدهد:
باتوجه به اين که احساسات مثبت در زندگي مثل شادي، خوشبختي و آرامش همانند حلقههاي زنجير به هم متصل هستند و يکي ملزوم و مکمل ديگري است و همگي جنبه حسي و ذهني دارند؛ بنابر اين ممکن است تعريفي که هر فرد از شادي ارائه ميکند با افراد ديگر متفاوت باشد. در روان شناسي شخصيت افراد به ? تيپ کلي A,B,C تقسيم بندي شده که هر گروه ويژگيهاي منحصر به فرد خود را دارند. براي مثال تيپ A شامل افراد عصبي، زودرنج، کينه اي، محافظه کار، پرتلاش و اهل رقابت است و شرايط بيروني تاثيرات خيلي موقتي برخلق و رفتارهاي اين افراد ميگذارند. اين گونه اشخاص ممکن است با داشتن ثروت و دارايي زياد به خاطر حرص و حسادت فراوان نتوانند از داشتههاي خودشان لذت ببرند. اين در حالي است که تيپ B، افرادي خوش مشرب، اهل دوستي، دلسوز، مهربان، خوشگذران، مثبت انديش و خوش بين و تا اندازه اي تنبل هستند که اکثراً ثروتمند نميشوند ولي از زندگي لذت ميبرند و اغلب افرادي شادند.
اين روان شناس توضيح ميدهد:
از نظر روان شناسي اجتماعي احساس شادي هم مثل ساير احساسات مثبت و منفي قابل سرايت و انتقال است و اگر شرايط کلي براي نشاط اجتماعي فراهم نشود (مانند توزيع برابر ثروت و بهبود قوانين) ميتواند عامل مهمي به شمار آيد. به عنوان مثال در کشورهاي اسکانديناوي که درآمد عموم مردم در سطح بالا و برابر با يکديگر است، سطح بهزيستي رواني و جسماني آنها نسبت به کشورهاي ديگر که ثروت به طرزي نابرابر توزيع شده، بالاتر است.در واقع روان شناسي به شادي نگاه بسيار عميقي دارد. مطالعات مختلف نشان داده که فقر و ناکامي، افراد را ناشاد و افسرده ميکند، ولي وقتي ميزان درآمد افراد بيشتر شود شادي و نشاطشان بيشتر نميشود.در يک تحقيق جديد ثابت شده که پول به عنوان يک داروي ضد افسردگي عمل ميکند يعني جلوي نگراني، اندوه و استرسها را ميگيرد، ولي اين که پول شادي آفرين باشد رد شده است، يعني اين که اگر تأثير شادي بخشي هم داشته باشد، موقت است.
جايي شادي نميفروشند
پرورش در ادامه به اين باور مردم که با پول ميشود همه چيز را خريد اشاره ميکند و توضيح ميدهد: نظر علم بر اين است که با پول نميشود شادي به ويژه شاديهاي پايدار و دروني خريد، ولي بيشتر مردم، داشتن خانههاي بزرگ و ماشينهاي گرانقيمت را تنها منبع شادماني و شادکامي حساب ميکنند، به طوري که ممکن است به جاي پرداختن به گسترش صفتهاي اخلاقي و انساني مانند دوستيها، کمک به ديگران، بخششها، مثبت انديشي و عشق به تمام هستي، تمام وقتشان را صرف مسائل مالي کنند، به اميد اين که روزي ثروتمند شوند. اين در حالي است که ممکن است ديگر وقت، انرژي يا سلامت براي لذت بردن از زندگي برايشان باقي نمانده باشد.
عوامل بسيار زيادي در شادي و شادزيستن مؤثر است که تاکنون ?? عامل اساسي از سوي روان شناسان کشف شده استاين روان شناس اضافه ميکند:
البته داشتن برنامه مالي و تلاش هر چه بيشتر براي رسيدگي به استقلال مالي و برآوردن نيازهاي اساسي و وابسته نبودن به ديگران و محروم نبودن از امکانات زندگي از اولويتهاي برنامههاي هر فرد سالمي بايد باشد ولي باور اين که فقط با پول به همه لذات ميتوان رسيد از شيوههاي غلط و بيماري آور زندگي محسوب ميشود. در تعريف پست مدرنيته از پول و ثروت، ثابت شده که ظواهر براي محبوبيت و احترام خيلي مهم شده است، منظور اين که مجموعه داراييها و ثروتهايي که در ظاهر به صورت محسوس مشاهده ميشود احترام ديگران را برمي انگيزد ولي خود مدرنيته و عوارضي که از پست مدرنيته پيش ميآيد، در يک زمان طولاني ممکن است بسياري از ارزشهاي مهم انساني، اجتماعي و اخلاقي را پايمال کرده، ارزشهاي زودگذر و کاذب را جايگزين آن کند.به گفته پرورش معناي تمامي اين حرفها آن است که شادي و آرامش و خوشبختي چيزهايي نيستند که در فروشگاهها فروخته شوند ولي قاعدتاً هر فردي نياز به پول و امکانات دارد به شرط آن که دويدن زياد به دنبال پول او را از ساير مواهب زندگي محروم نکند.
پول شرط لازم، نه کافي
جان کلام دکتر غلامرضا عليزاده، محقق و مدرس دانشگاه نيز همين مطالب اما با ادبياتي متفاوت است. اين جامعه شناس ميگويد: آخرين مطالعاتي که در ايران انجام شده، نشان ميدهد مردم روستايي احساس خوشبختي بيشتري نسبت به جمعيت شهرها از جمله تهران دارند، يعني به تعبير ديگر، خوشبختي در ميان روستاييان بيشتر از شهرنشينان احساس ميشود. هرچند مردمان شهر و روستا از نظر سطح درآمد و امکانات زندگي تفاوت زيادي با هم دارند. اين مساله نشان ميدهد که داشتن پول، شرط لازم براي خوشبختي است ولي شرط کافي به حساب نميآيد زيرا اگر پول زمينه اي براي خوشبختي و شادماني بود قطعاً شهرنشينان بايد احساس خوشبختي بيشتري ميکردند.
او ادامه ميدهد:
به همين دليل است که ما بايد نگاه جديدي به مساله خوشبختي داشته باشيم و بدانيم که خوشبختي درون کاسه سرماست. گاهي وقتها ما احساس ميکنيم که با فراهم آوردن پول و تأمين پاره اي از ملزومات زندگي به خوشبختي ميرسيم، ولي زندگي شهري نشان ميدهد که عوامل ديگري هست که باعث ميشود حتي انسان از ابزارها و اشياي در دسترسش نيز نتواند استفاده کند. يعني ابزاري که فکر ميکرد مايه شادماني او خواهد شد، اما امروز تنها دغدغهها و نگرانيهايش را افزون کرده است. اين جامعه شناس توضيح ميدهد: امروزه نگاه به خوشبختي نگاه ابزاري است. امروز خانهها به سمساري تبديل شده يعني وسايلي را دور خودمان جمع ميکنيم و به جاي آن که احساس شادي کنيم، خيلي زود خسته ميشويم و احساس تنگي و خفگي ميکنيم. در حالي که در واقع اين تنگي و کوچکي در ذهن ما و ناشي از زندگي شهري و سنجيدن همه چيز براساس ماديات است.
عليزاده در ادامه گفتههايش به نبود تعريف مشخص از شادي و خوشبختي در جامعه اشاره ميکند و ميگويد: امروزه هر کسي فکر ميکند اگر ابزار مورد استفاده لايههاي بالاتر را به دست بياورد، خوشبخت ميشود ولي وقتي به آنها ميرسد، نه تنها احساس خوشبختي نميکند، بلکه دچار دغدغه نيز ميشود. در واقع شادي و خوشبختي با درجه رفاه رابطه مستقيمي ندارند و هرچه درآمد بالاتر برود، خوشبختي بيشتر نميشود.البته هدف اين نيست که نوعي قلندري و صوفيگري و درويشي را در جامعه باب کرده افراد را به ترک دنيا و امکانات آن تشويق کنيم، بلکه بايد تعريفي نو از شادي، خوشبختي، علايق، عشق، مهرباني و آنچه مايه آرامش قلب است ارائه کنيم. اين مدرس دانشگاه گفتههايش را اين گونه پي ميگيرد: آنچه باعث شده تا پول معياري براي شادي و خوشبختي نباشد، قطبي شدن شديد جامعه است و هر لايه اي براي فرار از لايه خود و قرار گرفتن در لايههاي بالاتر مدام تلاش ميکند که اين سبب ميشود تا افراد هميشه فشار عصبي همراه با اصطکاک عصبي داشته باشند. پس به نظر ميرسد اين لايه بندهاي اجتماعي که گاه زندگي بخشي از دهکها فراتر از روياهاي دهکهاي ديگر ميشود، منشايي باشد تا پول ديگر شادي نياورد.عليزاده البته بر اين باور است که اين حرفها هرگز داشتن حداقل امکانات زندگي و معيشتي بي دغدغه را از اهميت نمياندازد، چرا که داشتن شغل و درآمد متعارف براي تأمين نيازهاي پنجگانه بشري جزو حقوق طبيعي هر انسان و مورد تاکيد اعلاميه حقوق بشر، سازمانهاي رفاهي و قانون اساسي کشور است.
0 نظر برای “ آيا احساس شادی را می شود با پول خرید؟”